sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات ساناز

11 ماهگی عسل خانم

      عسل خانم امروز ١١ ماه از امدن فرشته خوشبختی می گذره ***یازده ماهگیت مبارک***     یازده شاخه گل رز تقدیم به تو که یازده ماه با تمام کوچکیت دنیای بزرگ من شدی یازده شاخه گل مریم هدیه به توکه یازده ماه مرا از تنهایی درآوردی وبا لبخند های زیبایت معنی عشق را به من فهماندی یازده شاخه گل زنبق نثارتو که یازده ماه چون گلی در باغ دلم نشستی وطراوت وشادابی را برایم ارمغان آوردی یازده شاخه گل نرگس هدیه به تو فرشته کوچکم که یازده ماه  درکنارم خندیدی ولذت مادر بودن را به من چشاندی یازده شاخه گل اقاقیا روی سرکوچکت میریزم که یازده ماه است برکت را به ...
25 مرداد 1390

جوجه اردک

دیشب عموت برات یه جوجه اردک زرد که چندتا لکه مشکی داشت خریده بود از دیدن جوجه هول کرده بودی فکر می کردی اسباب بازی هم می خواستی بگیریش هم یکم می ترسیدی اما چند باری گرفتیش. جوجه هم همش می آمد پیشت می رفت روی پات گاهی هم نکت می زد خیلی بامزه بود هر جا می رفتی دنبالت می آمد. بیچاره فکر می کرد تو مامانشی. ...
24 مرداد 1390

به کجا چنین شتابان

به کجا چنین شتابان روزهایم به سرعت باد می گذرند ، می دوند و می دوزند مرا به فردا، جالبش اینجاست که خودم هم استقبال می کنم از این دویدن از این سرعت سرگیجه آور از این جهش به فردا و گاهی استپ می دهم به خودم که کجا؟؟؟ در فردا چه پنهان است ؟ که اینگونه بی تاپی بمان و لذت ببر از این معصومیت، 2 نگاه شفاف و لبریز از عشق که به تو خیره می شوند از 2 دست پاک که تو را در آغوش می گیرند از چهره ای آسمانی که تو را به عرش می برد از لحظه لحظه هایش سیراب شوو من سیراب می شم از چشمه جوشان عشق تو. وقتي چشام به نگاهش افتاد كلي ذوق زده شدم، به طرفش دويدم، آري مرواريدهاي بالايي خودشان را نشان مي دادند، عزيز مامان الهي قربون اون مرواريدهايت بروم....
18 مرداد 1390

خدایا جونم دعای همه رو قبول کن

خدایا ! اکنون که زیباترین ماهت پیش روی ماست قسم میدهم تو را که بر سر سفره افطار هر دلشکسته ای، محبت را بر سر سفره افطار هر منتظری، امید را بر سر سفره افطار هر عاشقی، عشق را و بر سر سفره افطار هر تنهایی، سایه خود را قرار دهی به امید آن روز که تکه های شکسته قلب هر دلشکسته ای، با نخ محبت پیوند خورد چشمان هر منتظری، با نور امید به راه باشد روزگار هر عاشقی، با عشق سپری گردد و دستان خالی هر تنهایی، به دستانی لطیف و پر مهر گره خورد آمین ...
18 مرداد 1390

تولد مامان

  ساناز خانم امروز تولد مامان دیشب خاله فرزانه با عمو آمدن خونمون.  امسال تولد من با ماه رمضان یکی شده اتفاقاْ تولد مامان توی ماه رمضان بوده عزیز دلم.   خاله برام یک کادو قشنگ که شکل قلب بود و توش یک عطر و اسپری خوشبو بود خریده بود برای تو هم یک اسباب بازی که شکل لاک پشت بود خریده بود آخه خاله خیلی دوست داره. اولش می ترسیدی بهش دست بزنی اما بعدش کلی ذوق کردی. عزیز دلم تو گل باغ زندگی من هستی و بهترین کادوی هستی که خدا به من داده خیلی عروسک دوست داری. هر موقع هم می خوابی بیشتر مواقع غلط می زنی و دمر می خوابی اینطوری.       ...
17 مرداد 1390

گل گل گل گل از همه رنگ

این گلها تقدیم به عزیز دلم       «گفتگو با خدا»   خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم.   خدا گفت: پس می‌خواهی با من گفتگو کنی؟   گفتم: اگر وقت داشته باشید.   خدا لبخند زد،   وقت من ابدی است   چه سوالاتی در ذهن داری که می‌خواهی از من بپرسی؟   گفتم: چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می‌کند؟   خدا پاسخ داد...   این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می‌شوند.   عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می‌خورند. &...
11 مرداد 1390

چند مطلب زیبا

      نامه بچه عصبانی برای پدرش +عکس     انشاي يك بچه دبستاني در مورد ازدواج نام : كمال كلاس : دبستان موزو انشا : عزدواج! هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است. حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و س...
9 مرداد 1390

عشقولانه

تقدیم به عزیز دلم تو که چشمات خیلی قشنگه رنگ چشمات خیلی عجیبه تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجبیه تو که چشمات خیلی قشنگه رنگ چشمات خیلی عجیبه تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجبیه میدونستی که چشات شکل یه نقاشیه که تو بچگی میشه کشید میدونستی یا نه میدونستی که تو چشمای تو رنگین کمون و میشه دید میدونستی یا نه میدونستی که چشامی همه ی ارزوهامی میدونستی که همیشه تو تموم لحظه هامی میدونستی همه ی ارزوهام واسه ی چشم قشنگ تو پروندم رفتش میدونستی یا نه میدونستی که جوونیم و واسه چشم عجیب تو سوزوندم رفتش میدونستی یا نه میدونستی که چشامی همه ی آرزوهامی ...
8 مرداد 1390